دریای بی باک

دریاییم و نیست باکم از طوفان/ دریا همه عمر خوابش آشفته است

دریای بی باک

دریاییم و نیست باکم از طوفان/ دریا همه عمر خوابش آشفته است

شهر، روستا و روستا شهر های ما

  • هم زمان با وقوع فوردیسم در ایالات متحده، گریز از مرکز و گرایش به حومه نشینی افزایش بی سابقه ای پیدا کرد که این خود مرهون رشد سریع بزرگراهها و تولید انبوه اتومبیل توسط کمپانی های بزرگ اتومبیل سازی، به ویژه فورد، بود.
  •  در دهه های 55-45 و 65-55 شاهد رشد بی رویه و بدقواره شهرها(urban sprawl) در ایران بودیم به صورتی که برای اولین بار در تاریخ کشورمان و در دهه ی 60 شاهد پیشی گرفتن درصد شهرنشینی بر روستا نشینی بودیم.  
  • رشد بسیار سریع جمعیت در دوهه ی ذکر شده و بخصوص در اوایل انقلاب که ۹/۳ درصد برآورد شده بود و حائز رتبه دوم گردیدیم، باعث شد که سیل عظیمی از روستانشینان به طرف شهر های نفتی( اصطلاحی برای توصیف شهرهایی که با استفاده از درآمدهای چشمگیر صنعت نفت، رشد و گسترش پیدا کرده اند) هجوم بیاورند و مشکلات بیشماری از جمله ایجاد حلبی آبادها در حومه ی شهر ها، کمبود زیرساختهای مهم و حیاتی در شهرها و نبود فرهنگ شهرنشینی در قشر بزرگی از شهرنشینان را به دنبال داشت.
  • بسیاری از جغرافیدانان و برنامه ریزان توسعه معتقدند برای رسیدن به توسعه ی پایدار، باید با یک دید ترکیبی و کل نگرانه، دو پدیده ی روستا و شهر را در نظر گرفت و در برنامه ریزی ها برای هر کدام از این سکونتگاهها، نباید دیگری را از یاد برد و همچنین با اتخاذ راهکارهایی سعی بر این نمود که جمعیت روستایی را در روستاها حفظ نمود و با این کار بخش عمده ای از اقتصاد کشور را پویا نگه داشت.
  • سوال این جاست که چرا با این همه مشکلاتی که برای شهرها برشمرده می شود و گران بودن قیمت ها در شهرهای بزرگ، بسیاری از روستاییان و حتی ساکنین شهرهای کوچک گرایش به سوی شهرهای بزرگ را دارند؟ آیا به این دلیل نیست که امکانات( بهداشتی، رفاهی، اقتصادی و ...) در روستاها و شهرهای نزدیک به آنها چنان ناچیز است که رغبتی بر ماندن در جای خود نمی ماند؟
پ . ن: این مطلب را بعد از کلاس روابط متقابل شهر و روستا نوشتم که در آن کلاس، استاد تاکید بر این داشت که ساکنان روستا به دلیل این که در روستاها مراقبت های اجتماعی و ... از طرف خود ساکنین زیاد است باید میل به ماندن در روستا در میان روستانشینان تقویت شود تا از گزند آسیب های فرهنگی و اجتماعی و حتی اقتصادی در امان باشند و من هم با بیان این نکته که اتفاقا شاید یکی از دلایل اصلی مهاجرت روستاییان، به ویژه جوانان روستایی، به شهرها همین محدودیت آزادی های فردی در روستاهاست که راه را برای تغییر در افکار و عقاید و ارزش ها و حتی پوشش و ظاهر می بندد، بحث را به چالش کشیدم اما طبق معمول استاد حرف های من برایش غیر قابل قبول بود! 

کتابت را جا بگذار!

دلبستگی به وسایل شخصی، جزیی جدایی ناپذیر و مشترک است میان آدمیان، و دیگر تفاوت ها از آنجا ناشی می شود که هر کسی به یک وسیله ی خاص دلبستگی دارد، و من از این میان، کتابهایم را انتخاب می کنم و روی آنها تعصب خاصی دارم و حتی المکان به افراد امانت گیرنده ی کتابها نیز تذکر خواهم داد در مراعات حال کتاب را کردن!
اما امشب در حین وبگردی(این واژه، ناجور با واژه ی ولگردی مترادف است!)، به مطلب بسیار بسیار جالبی(البته از نظر خودم) برخوردم که من را به فکر واداشت.
اما قضیه از این قرار است که ظاهرا مدتی است در ممالک فرنگی رسمی باب شده(اصل خبر را اینجا بخوانید) بدین صورت که، افرادی که کتابی را خریده و خوانده اند، کتاب را دریک مکان عمومی به جا می گذارند و در صفحات اولیه کتاب نیز نوشته ی کوتاهی می نویسند مبنی بر اینکه عمدا کتاب را در آن مکان به جا گذاشته اند که دیگران هم استفاده کنند و بعد از خواندن، آنها هم کتاب را در یک مکان عمومی دیگر بگذارند تا دیگران هم استفاده کنند و این دور به این شکل ادامه پیدا کند.
ایده ای است بسیار  ناب و جالب، اما نمیدانم دل کندن از کتابی که با عشق و علاقه خریده ای(این هم در نظر داشته باشید که بحث مالی هم گهگاهی با مقوله ی عشق مخلوط می شود) چقدر می تواند آسان باشد یا اصلا می تواند آسان باشد. من که امیدوارم بتوانیم این ایده را هم در مملکت خودمان عملی کنیم تا کمکی به فرهنگ کتابخوانی در ایران کرده باشیم.

پ . ن مهم: این جا هم می تواند بین علما اختلاف افتد که چه کتابهایی را ما باید به جا بگذاریم، تاریخ تمدن ویل دورانت، پوپر و جامعه باز و دشمنانش، دیوان شمس تبریزی، توتالیتاریسم هانا آرنت، یا قورباغه را قورت بده ی برایان تریسی و یا اصلا کتاب های جذاب، پر طرفدار و پر تیراژ طالع بینی!