(تأملی پیرامون به حاشیه رانده شدههای باقی مانده در برهوت به حاشیه رانده شدگی)
در جوامعی که یک فرا روایت (سیاسی، نژادی، و ...)، زمام امور را به دست گرفته و خود را نایب برحق امر واقع و نومن تمامی امور می داند و به تبع آن قطعیتی خشن و متحجر در سامان نمادین آن جوامع ظهور می کند و از طریق تولید و بازتولید ایدئولوژی (سیاسی، نژادی، مذهبی و ...) تمامی روزنه هایی که از طریق آن افراد می توانستند امر واقعی تهی از معنا را مشاهده کنند، بسته می شود.
در چنین موقعی سوژه های جهت داده شده (چه سوژه ای؟؟!! در واقع سوژههایی که از سوژه بودن تهی گشته و به بودهای مکانیکی فاقد قدرت تمیز تبدیل گشته) به خاطر شبح سهمگین و خرفت کنندهی ایدئولوژی توان رؤیت لایه های زیرین سامان نمادین یعنی امر واقع را می بازند و در واقع یکی از فاکتورهای اصلی تغییرات در فاضلاب سامان نمادین رو به تباهی می رود و اصحاب کلان روایتها آزادانه به تولید و باز تولید سامان نمادین مطابق با ایدئولوژی خود می پردازند. از آنجا که امر واقعی کامل نیست و نمی تواند کامل باشد از طرف دیگر امور نمادین هرگز نمی توانند امر واقعی را به طور کامل پوشش دهند، پس در نتیجه همواره بخشی از امر واقعی هست که غیر نمادین باقی می ماند. چیزی که نمی تواند با امر نمادین تطبیق یابد سبب یک تعارض بنیادین می شود که در نهایت از طریق چرخهی بی وقفه دیالکتیک به ایجاد سنتزهای جدید که همان سامان نمادین جدید با ویژگی های جدید از جمله وارد متن شدن به حاشیه رانده شدهها همراه است، کمک می کند. در سامان نمادینی که ایدئولوژی روزنه های مشرف به امر واقع را نبسته است، سوژه ها پیخواهند برد که واقعیت سیاسی، دینی، فرهنگی و ... متکثر می باشد و ادعای بی چون و چرای واقعیت، یک امر عبث و بیهوده جلوه می کند. « زیرا ایدئولوژی مغاک تعارض را پر می کند، حفرههای موجود در سامان نمادین را وصله می کند و قدرت دیدن امر واقعی تهی از معنا را می بندد».
در ایران حاکمیت کلان روایت های سیاسی، زبانی، و ... چنان بر سامان نمادین شدید بوده که در اغلب مواقع دگربودها را به سطح آدم های درجه دوم و سوم کاهش داده و به خاطر تبدیل شدن آن به کلان روایتها به ایدئولوژی و واقعیت ناب، حقوق قانونی و مدنی و انسانی از آنها دریغ گشته و هرگونه فعالیت به حاشیه رانده شدهها جهت وارد متن شدن و به دست آوردن حقوق اولیه ی انسانی (مثل آموزش به زبان مادری، انجام آزادانه فعالیتهای فرهنگی، دینی و ...، تصدی پست ها و مشاغل خاص، سهیم شدن در امور مملکت داری، عدالت اقتصادی و ...) از طرف اصحاب کلان روایت ها با ساز و برگهای ایدئولوژیک و سرکوب گر مورد ایذاء قرار گرفته و تا حد زیادی از طرف به اصطلاح روشنفکران مورد استهزاء و از جانب روشنفکران مورد بی مهری و بی اعتنایی واقع شده است ( شاید علت آن بسته شدن روزنه های موجود در سامان نمادین باشد که به طرف امر واقع باز شده اند و یا علت آن چیز دیگری مثل؛ نادیده گرفتن آن روزنه ها و یا سرباز زدن از نگریستن به امر واقع و ... باشد).
راه کار مناسب جهت از اقتدار افتادن کلان روایتی خاص و از حاشیه درآمدن به حاشیه رانده شده ها و وارد متن شدن و قبول آنها به عنوان باشندگانی شبیه ما را می توان در ایجاد و گسترش حوزه های عمومی و کنش ارتباطی تحریف نشده هابرماس جست و جو نمود:
حوزهی عمومی: هابرماس از گستره یا فضایی اجتماعی یاد می کند که « میان دولت و جامعه مدنی قرار میگیرد» و کارکرد فعال و اجتماعی اش به تمایز قطعی و شفاف میان آن دو بستگی دارد. این گستره مجموعه ای است از کنش ها و نهادهای فرهنگی که البته دارای نقش ویژههای سیاسی، اجتماعی و حتی اقتصادی نیز می باشد. این کارکردها جنبهی عمومی «همگانیت» دارند که در بهترین حالت از نفوذ نیروها و نهادهای دولتی مستقل و مصون هستند. گستره ی همگانی فضای اظهار نظر، مکالمه، بحث و چاره جویی در مسایل همگانی به طور آزاد می باشد. هر کس بالقوه حق و قدرت شرکت در این فضا را دارد و باز به گونه ای نظری و آرمانی کسی امتیازی نسبت به دیگران در این فضا ندارد. مهمترین نقش را در گستره همگانی؛ نشریه ها و روزنامه ها دارند. جدا از نشریات می توان از نهادهایی چون باشگاههای صنفی، انجمنهای فرهنگی، انستیتوهای مربوط به اقلیتها، واحدهای نشر، مدرسههای کاملا خصوصی خارج از نظام و ایدئولوژی حاکم و ... یاد کرد. از وظایف حوزهی عمومی ایجاد منطق گفتگو در جامعه و حتی در سطح هیئت حاکمه می باشد. با گسترش چین حوزه ای است که به حاشیه رانده شدهها میتوانند با بهره گیری از فرصت ایجاد شده، داخل متن شدن را خواستار گردند و با شکسته شدن قداست کلان روایتهای تحمیل شده، خود را به عنوان یک روایت مثل سایر روایتهای دیگر مطرح سازند.
کنش ارتباطی تحریف نشده: هدف کنش ارتباطی دسترسی به تفاهم ارتباطی است. چیزی که مورد نظر هابرماس است، ارتباط تحریف نشده و بدون اجبار است. آنچه مانع کنش ارتباطی میشود؛ مشروع سازیها، ایدئولوژیها، قهر و نیروی نظامی، حذف فکری و فیزیکی طرفهای درگیر در کنش ارتیاطی میباشد. اگر بخواهیم ارتباط باز و آزاد داشته باشیم، باید این علتها را از میان برداریم تا نظام ارتباطی تحریف نشده را داشته باشیم که در آن افکار آزادانه ارائه می شوند و در برابر انتقاد حق دفاع دارند، طی این نوع استدلال، توافق غیرتحمیلی توسعه مییابد. این امر نیز در نهایت به وارد متن شده به حاشیه رانده شدهها کمک کرده و راه اقتدار هرگونه روایت را مسدود میکند.
کریم محمودی، کارشناس ارشد جامعهشناسی
چاپ شده در مجله تریفه، سال چهارم، شماره پنجم، اردیبهشت 89
mahmoodikarim@yahoo.com
خیلی متن کامل بود و من رو به یاد این جمله مارکس از ایدئولوژی آلمانی انداخت:
ایدئولوژی به طورکلی یا پنداشتی تحریف شده از تاریخ ارائه میدهد یا به تجرید کامل از آن میپردازد. ایدئولوژی خود تنها یکی از جوانب تاریخ است.
ضمنایکی از مشکلات در ایران اینه که روایت کنندگان کلان روایتها اجازه ظهور حوزه عمومی مذکور رو نمیدن و به شدیدترین وجهی در برابرش می ایستن.
مقاله سنگینی بود.
ا سلام و احترام
در نظام های ایدئولوژیک فضای بین جامعه مدنی و دولت متصور نیست؛ آنچه برای نظام ایدئولوژی اصل به شمار می رود تمامیت خواهی و امحای جامعه مدنی است.
زیرا ایدئولوژی مغاک تعارض را پر می کند، حفرههای موجود در سامان نمادین را وصله می کند و قدرت دیدن امر واقعی تهی از معنا را می بندد».
مشکل حتی کلان روایت ها هم نیست.مشکل همان جباریتی است که هانا آرنت میگوید و چندان ربطی هم به فرهنگ ایرانی ندارد.
سلام. تحلیل خوبی بود. اما مشکل اینه که چطور باید حرمت نهادهای واسطه و فضای عمومی حفظ بشه، وقتی اجازه ی حیات سالم رو بهش نمی دن؟ به نظر می رسه که ما در این مورد دچار دور و تسلسل شدیم. روایت بزرگ باید آزادی رو پاس بداره تا دیگران هم بتونن ادامه ی حیات بدن.
خیلی مطلب خوب و مفیدی بود . رانده شده ها نتیجه ی استیلای تحجر و اسارت دموکراسی است . متاسفانه مقاله هایی از این دست به بیگانه منتصب می شوند و ارزش کاربردی آن در نطفه خفه میشه.
درود
مطلب جالبی بود، استفاده کردم. تنها میتونم یه شعر اضافه کنم:
تمام مرتجعان غول گول دنیایند
همیشه سد بلندی به راه فردایند
بیا بیا بریم
که در هراس از این قوم کینه توزم من
و سخت می ترسم
که کار را به جنون
و مهربانی ما را به خاک و خون بکشند
چگونه می گویی
به هر کجا که رویم آسمان همین رنگ است
بیا بیا بریم
آه، من دلم تنگ است
خیلی عالی بود خیلی استفاده کردم بخصوص که دررابطه با نظریات آقای هابرماس بود
سلام
سلام
سلام
هابرماس و نطریاتش را کمتر می توان در ایران بسط داد. زیرا حوزه ی عمومی ما شکل نگرفته در حال نابودی ست و در فرهنگ عمومی ما هم هنوز ارتباط و کنش ارتباطی آنچنان فهمیده نمی شود...
به قول دکتر نیکفر با گوریل نمی توان نشست و شطرنج بازی کرد!
سلام
با تعریفی که از حوزه عمومی در مقاله شده ما یا اساساً فاقد آنیم و یا حد اکثر لایه ترد و شکننده ای از آن را داریم که اگر نتوانیم حفظ و تقویتش کنیم رانده شده تر خواهیم شد
درباره ایدئولوژی و پر کردن مغاک تعارض تعبیر بسیار نو و جالبی است برای من ... در مجموع مقاله خوب و قابل استفاده ای بود
درود بر هیوای عزیز
در نظامهای تمامیت خواه ، بیشترین فشار و حساسیت بر ساحت های اقتصادی و اجتماعی است تا از همگانی و فربه شدن آن جلوگیری شود .
فربه شدن این ساحت ها به منزله قدرت یابی نهادهای عمومی ست که این موضوع با فلسفه تمامیت خواهی تباین دارد .
سلام
مقاله عالی بود و استفاده بردیم. هر چند در حوزه ی جامعه شناسی مطالعات دقیقی ندارم ولی آن گاه که حاکمان وابسته ایدئولوژی می شوند به کسانی که در حاشیه هستند اجازه صحبت نمی دهند.روحیه قدرت طلبی و سلطه گری که حاکمان دارند کاملن طبیعی است.و حذف شدن رانده شده ها یا حاشیه ها امری مسلم است.
پایدار باشید
سلام ولادت با سعادت حضرت علی اکبر را خدمت شما تبریک و تهنیت عرض میکنم ان شا الله جوانان مانند علی اکبر داشته باشیم و الگوی جوانانان این مرزو بوم علی اکبر حسین باشد